خداحافظی پسر نابغه
تفاوتی نمی کند، خواه سرب گداختهای باشد که در کسری از ثانیه از دهانه یک شکاری کالیبر ۴۴ رها میشود و شقیقه ریچارد براتیگان که مقابل پنجره رو به دریا ایستاده را میشکافد و به زندگی مردی پایان میدهد.
.
مردی که سالها با دوستانش برای شکار رفت اما هرگز به هیچ موجود زندهای شلیک نکرد، و تنها همین یکبار آن هم برای اولین و آخرین بار، خواه در گاراژ خانه خالق ترانه «رایحه اسپری نوجوانی»، سلطان شلخته پانک راک کرت کوبین صدای شلیک یک شاتگان گوش عالم را کر و پخش برنامههای عادی شبکه «ام.تی.وی» را قطع کند، اتفاقی که تنها یکبار دیگر تکرار شد آن هم زمانی بود که برجهای مرکز تجارت جهانی در قلب نیویورک با خاک یکسان شد، ویا تصادف جیمز دین با پورشه قرمزش که فقط خدا میدانست دل چه تعداد از زنان و دختران عالم را بدجور شکست (نمونه اش اشکهای دلخراش الیزابت تیلور بعد از شنیدن خبر درگذشتش) و زیادهرویهای هولناک الویس پریسلی، جیم موریسن، فیلیپ سیمورهافمن، امی واینهوس، هث لجر و دیگرانی که از اول هم پر واضح بود عاقبت خوشی را برایشان رقم نخواهد زد، و آخر سر مرگ خود خواسته پسر نابغه دنیای مد کمتر از ۱۰ روز پس از درگذشت
الکساندر مککوئین ششمین و کوچکترین فرزند از یک خانواده زیر متوسط از لحاظ اقتصادی و فرهنگی بود. پدرش راننده تاکسی و مادرش معلم مدرسه، که شاید تنها نقطه روشن زندگی خانوادگیاش مادرش بود که درک این را داشت فرزندش قرار نیست همچون دیگر همنسلانش زندگی کند. مککوئین همچون بسیاری از هنرمندان پیشرو نتوانست خود را در چارچوب قواعد آکادمیک جای دهد و در ۱۶ سالگی با بدترین نمره مدرسه را ترک کرد، هر چند سالها بعد بهعنوان یک طراح به محیط آکادمیک بازگشت، اما روندی که مککوئین برای طراح شدن طی کرد بر خلاف روحیات آوانگارد و طرحهای پیشگامانه و بعضا رادیکالش، روندی کاملا کلاسیک بود. او از کودکی برای خواهرانش خیاطی میکرد و پیراهن میدوخت و چند سالی هم بهعنوان خیاط مشغول به کار بود و طراحی لباس را با خیاطی آغاز کرد، همچون یک نقاش چیره دست اکسپرسیونیستی که سالها مناظر رئالیستی کشیده باشد. همزمان با کار در تئاتر بهعنوان طراح لباس و تاکید بر جنبههای نمایشگری و داستانپردازی طراحی لباس، توانست جایگاه اجتماعی خود را به عنوان یک طراح خلاق تثبیت کند و در سال ۱۹۹۶ زمانی که تنها ۲۶ سال داشت، طراح اصلی تاپ برند شناخته شده «ژیوانشی» شد، که از این حیث میتوان او را با سن لورن مقایسه کرد که وقتی تنها ۲۱ سال داشت و بعد از درگذشت کریستین دیور طراح اصلی خانه مد دیور شد و یا تام فورد که در ۳۳ سالگی عنوان طراح اصلی «گوچی» را مال خود کرد، گرچه روحیات مککوئین هرگز چارچوبپذیر نبود و خیلی زود فضا را برای پرواز تخیل افسار گسیختهاش در «ژیوانشی» محدود دید. طیف گسترده ایدهپردازی های مککوئین برای طراحی هر سوژه بسیار وسیع بود، از نقاشیهای مملو از رنگ ژاپنی و فرهنگ سامورایی تا پارچههای چهارخانه اسکاتلندی و چاپ عناصر طبیعی روی پارچه و کانسپت پیچیده در برش لباس، هرگز نمیتوانست در مسیر از پیش تعیین شده این خانه مد بگنجد، همین امر مککوئین را بر آن داشت تا در سال ۲۰۰۴ با تاسیس خانه مد و برند خودش، تراوشات ذهن خلاق و در بعضی اوقات مشوش خویش را وارد فاز اجرایی کند.
آثار او را هرگز نمیتوان در یک دستهبندی خاص قرار داد، شاید بتوان گفت که برند او جزو التقاطیترین برندها در صنعت مد است. نگاه او به مقوله طراحی با شکلگیری یک کانسپت کلی در ذهن (خواه المانی از طبیعت یا نقاشیهای ژاپنی، خواه سنت چند صد ساله کلاهدوزی بریتانیا) آغاز میشد و به ارتباطی دیالکتیک میان طرح و دوخت ختم میشد.، پر بیراه نیست که بخش بزرگی از شهرت لیدی گاگا مرهون طراحی های جسورانه مککوئین برای ویدیو کلیپها و کنسرتهایش بدانیم. ذهن روایتگر مککوئین (با توجه به تجربه از سر گذرانده کار در تئاتر که پیشتر به آن اشاره کردیم) و همکاری با بییورک، ریحانا، لیدی گاگا، سارا جسیکا پارکر، کیت ماس، دیوید بویی و دیگر مشاهیر و اجرای پرفورمنسهای نفسگیر برای معرفی حال و هوای آثارش، در سالهای کوتاهی که او مشغول طراحی و اجرا در برند خودش بود، چنان جایگاهی برای این جوان نابغه در حوزه مد دست و پا کرد که تاثیر شگرف او بر هم عصرانش تا همین امروز (۶ سال پس از در گذشتش) به وضوح قابل ملاحظه است.
مککوئین نماینده نوع خالص و ناب طراحی بود، طراحی که از یک پوشش صرف فراتر میرفت و حتی از پوست مدل ها عبور میکرد و بافت داخل بدن را به نمایش میگذاشت، ظاهر آرام و درون ناآرامش نوعی تقابل و قرینگی را در آثارش بروز میداد که یادآور فرهنگ کهن شرقی، خیر و شر، نیکی و بدی، زشتی و زیبایی و… به صورت توامان بود. طراحیهایی که گاه بسیار لطیف و آرام بود (همچون چاپ پروانههای رنگی روی پارچه حریر) و گاه از منتهی الیه جنون عبور میکرد (همچون چاپ حیوانات مثله شده روی لباس و یا جمجمه گاومیش بر سر مدلها به جای کلاه). تضادی که بهوضوح در زندگی شخصی و روحیات مککوئین مشهود بود و کار به جایی رسید که سالهای آخر عمر از دست قرصهای رنگ و وارنگ ضد افسردگی هم کاری ساخته نبود، و ۹ روز پس از درگذشت مادرش لی الکساندر مککوئین در آپارتمانش در لندن به زندگی خود پایان داد و یک بار دیگر جهان را شکه کرد؛ اینبار نه با طرحهای غریبش بلکه با این اندوه که دیگر هرگز هیچ طرحی از او نخواهیم دید.
درباره الکساندر مککوئین بیشتر بخوانید :
اهمیت الکساندر مککوئین در چیست؟
تاثیرات مککوئین بر مد و صنعت مد
.